عشق و مرگ

28 01 2024

یکشنبه 8 بهمن 1402

سید ابراهیم نبوی (متولد ۲۲ آبان ۱۳۳۷ در آستارا) طنزنویسی است  که زمانی در دوران اصلاحات نویسنده معروفی بود و چندین کتاب نیز نوشت. (صفحه ویکی‌پدیا)

مدت‌هاست از ایشان خبری نیست یا حداقل من خبری ندارم. من کمی از آثار ایشان را خوانده‌ام. اخیرا موفق شدم کتاب بوی تمشک وحشی را بخوانم.

در مقدمه کتاب ذکر شده که این نوشته‌ها (در این کتاب) عاشقانه‌هایی است یا اشعاری یا نوشته‌هایی کاملا شخصی. گاه نقش آدمی را بازی کرده‌امکه دوست داشت چنین بگوید و گاه این نوشته‌ها کاملا واقعی است.

بخش‌هایی از این کتاب:

سه تن بر گرد آتش/ یک تن از آنان خفت/ دو تن رازی را به گفت آمدند/ صبح تنها آن که خفته بود برخاست .

*************

می‌دانی! انسان موجود غریبی است. وقتی می‌خواهد خود را به تمامی به یک تن واگذار کند، کم می‌آورد  و وقتی می‌خواهد خود را به هزار تن واگذار کند،‌ هنوز بسیاری از گوشه‌هایش خالی می‌ماند. این تفاوت عشق است با دوست داشتن. تفاوت عشق است و دوستی و تفاوت معشوق است با دوست.

*************

اگر مرگ نبود، زیستن سخت دشوار بود.





عشق سوزنده

29 11 2022

سه شنبه 8 آذر 1401





در اهمیت ریاضیات

12 07 2011

سه‌شنبه 21 تیرماه 1390

5929666383_c27803efae_z_large_large

منبع





عشق قدیمی

10 04 2009

همین امروز اتفاق افتاد. 21 فروردین 88:

مرد بیش از هشتاد سال سن داشت. بازنشسته. دارای فرزندانی از جنس پسر و دختر. همسرش نیز تقریبا همسنش. یه ذره اینور یا اونور. همه بچه‌ها ازدواج کردند و آنان دارای نوه‌های متعدد شدند. زنش مریض شد. پنج سال در بستر خوابید. پرستار اصلیش شوهرش بود با آن زانوی دردناک و راه رفتنی که بیشتر حالت سکندری خوردن داشت. زن یکدفعه ساعت سه شب هوس کباب می کرد و شوهر صبورانه در همان ساعت بساط  کباب را فراهم می‌کرد. دخترشان نیز البته زحمت زیادی کشید. دو ماه قبل زن مرد را ترک کرد و رفت. یعنی مرد. بچه‌ها از اینور و اونور پیدایشان شد. گریه‌ای برای زنی که زحمت زیادی برایشان کشید. همه چیز تمام شد. همه رفتند سر خانه و زندگیشان. مرد ماند و خاطرات سال‌ها همراهی همسرش. فرزندانش به نوبت به او سر می زدند و شب‌ها پیشش می‌ماندند. چه ماندنی؟ مگر نوبتی هم می‌شود پرستاری کرد؟

عید آمد. نوعید همسرش بود. حالتش به خوبی بی قراریش را نشان می‌داد. ناگهان دیروز گفتند: خودش هم در بیمارستان بستری و فوت کرد.! باور کردنی نبود. خوش طینت، خوش‌قلب و خوش‌مشرب. با حافظه قوی و سینه ای پر از خاطره. رفت و به همسرش پیوست.

به همسرش علاقه فراوان داشت و بی‌تردید او اکنون در پیش همسر خود در عالمی دیگر است.

پ.ن. این‌ها که گفتم داستان نبود. کاملا واقعی و ایشان از بستگان من بودند.

پ.ن. تصویر بی‌ربط نیست. خودم تهیه کرده‌‌ام. منتها مال چند وقت قبل بود. دنبال فرصت بودم برای استفاده از تصویر.

2008072515721


ارسال به: Balatarin:Donbaleh :100C:oyax:Mohandes:Del.icio.us:Digg:Friendfeed:Twitthis:Facebook:Addthis to other:Subscribe to Comments Feed:Subscribe to Feed





اعلام زندگی باعشق!

16 12 2008

ATT00389

عشق خیره شدن به یکدیگر نیست، عشق با هم نگاه کردن به بیرون در یک جهته!

 

پ.ن: این پست صرفا جهت اعلام زنده بودن حقیر می‌باشد و ارزش دیگری ندارد!

بعد از پ.ن: البته با پوزش از دوستان به خاطر مشغله کاری و نخواندن وکامنت نگذاشتن در پست‌های همه دوستان گودری!





رضا عاشق رعناست!

7 03 2008

reza-and-raana.jpg

یک عشق زمینی دیگر که در کتاب ثبت شده! رضا تا عبد رعنا را دوست دارد( منظور ابد است ولی همین جوری هم معنای رمانتیکی دارد: تا حد بندگی).

نکته جالب‌تر اینکه این کتاب به همراه کیف و ملحقات آموزشی و فرهنگی دیگر در یک گوشه دورافتاده کوهستانی افتاده بود و من که معمولا چشمم اینجور چیزها را سخت می‌بیند، به راحتی آن را دیدم.





این هم نوعی عشق بازی!

2 01 2008

یک تصویر عشقولانه:

tabrik.jpg