پنجشنبه 12 دی ماه 1392
فیلم سینما پارادیزو دومین فیلمی است که من از جوزپه تورناتوره دیدهام. این فیلم در سال 1988 ساخته شده. قبلا فیلم مالنا (Malena) را با بازی مونیکا بلوچی از این کارگردان بودم. مالنا فیلمی تلخ وگزنده است. اما سینما پارادیزو نگاه گزندهتر و تیزتری دارد. از آن فیلمهایی که در تمامی صحنه ها دوست داری باشی.
وقتي به تماشاي اين فيلم مينشينيم، نميدانيم كه جزو كداميك از تماشاگران سينما پاراديزو هستيم. مردي كه آب دهان پرت ميكند؟ نوجواناني كه به فكر خودارضايي ميافتند؟ مردي كه تمام ديالوگها را حفظ است و ميگريد؟ مردي كه تنها سالن سينما را براي ارضاي غرايز خود انتخاب كرده است؟ كسي كه فقط در فكر سرگرم شدن است؟ يا حتي كشيشي كه صحنههاي غير اخلاقي را از فيلم حذف ميكند؟ جوزپه تورناتوره سازنده فيلم مخاطبش را محك ميزند. او چه نگاهي به سينما دارد؟ آيا همچون توتو سينما پاراديزو را ميعادگاه عاشقان ميدانيم؟ (+)
عشق در روستایی کوچک زاده میشود. برای فرار از عشق بزرگ باید فراری بزرگ داشت. فرار از خود. نباید به اطرافیان توجه کرد. باید بر دلتنگیها غلبه کرد. باید در هر کاری عاشق بود. عاشق.
این فیلم روایت عشق است. روایت عشق و نوستالژی. آلفردو یک آپاراتچی است. او معلم عشق است. توتو / سالواتوره قبل از اینکه عاشق النا – دختری با چشمان آبی و زیبا- باشد، عاشق آلفردو است و آلفردو به او درس عشق میآموزد. آلفردو راهنما و معلم توتو است. توتو او را از مرگ نجات داده.
این یک دیالوگ زیبا از این فیلم با جملات ساده و عمیق روستایی آلفردو است :با تمام احترام به خدایی که دنیا رو دو یا سه روزه ساخت، من یک کمی بیشتر طولش میدادم با کمال فروتنی بهتر میساختمش.
سالواتوره در کودکی به تماشای فیلمهایی می نشیند که صحنههای عاشقانه آن توسط کشیش سانسور شده است واکنون النا نیز برای او عشقی سانسور شده است. النا سالواتوره را دوست دارد ولی عاشقش نیست و انتظار سالواتوره برای اینکه النا عاشقش شود، بینتیجه است. اصلا خود زندگی سالواتوره یک فیلم سینمایی است. فیلمی که خودش کارگردان زندگی خودش نیست. در روایت آلفردو، نگهبان قصر 99 روز منتظر معشوقه است وفقط یک روز با وصال یار فاصله دارد ولی در شب نودونهم او نمیماند ومیرود. اما سالواتوره در تلاشی نافرجام برای بازآفرینی روایت داستانی الفردو از انتظار صدروزه، برعکس نتییجه میدهد. در استانه تحویل سال نو النا پنجره منزلش – به روایت بهتر پنجره امید وعاشقی را- بر روی سالواتوره میبندد. به همین دلیل است که مادرسالواتوره به او میگوید هر بار که به تو تلفن کردم زنی جواب داد. متفاوت با قبلی. اما هیچیک عاشق تو نبودند. اصلا قرار نبود که عشق بر روی او لبخند بزند.
درفیلمی هم که خودش با دوربین دستی تهیه کرده، صحنه کشتار گاو در کشتارگاه را به صحنه دیدن النا مونتاژ کرده است. و این دو چقدر با هم ناسازگارند. نه ناسازگار مینمایند. سالواتوره صحنه خشونت ومرگ گاو را به آرامش چشمان آبی النا پیوند می زند. چه پیوند ناممکنی! النا باید مایه آرامش و عشقش باشد ولی …
اما در زمانی که دیگر آلفردویی وجود ندارد تا معلمش باشد و کشیشی وجود ندارد تا صحنهها را قیچی کند. جنگ هم تمام شده. او هدیه آلفردو را به تنهایی میپذیرد. تمام صحنههای سانسور شده فیلمها که اکنون به هم مونتاژ شدهاند و چه پیوندی که اشک سالواتوره را سرازیر میکند.
سینما پارادیزو حتی اگر با خاک یکسان شود، نمیمیرد. صحنه تخریب سالن سینما نیز همان اندازه تماشاگر دارد که صحنه نمایش فیلم در آن.دیگر نمایش فیلم برای صاحب سینما با حضور نوار ویدئو جذابیت ندارد. او فضا را در اختیار شهرداری میگذارد تا به پارکینگ تبدیل شود.
موزیک متن فیلم توسط انیو موریکونه ساخته شده. اثری که هیچگاه کهنه نخواهد شد.
لذت دیدن فیلم هیچگاه با توصیف آن برابری نمیکند.
دیدگاههای اخیر